کد خبر: ۵۹۴۴
۱۵ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۴۷

دریای کیف‌های مشهد در خیابان وحید

بازار کیف‌فروشی محله وحید که سه دهه پیش پا گرفت، حالا یکی از قطب‌های فروش کیف در کشور است.

قدم زدن در این خیابان‌ها آدم را یکباره از محیط اطرافش جدا می‌کند؛ دالان‌های تودرتویی که تو را به پستو‌هایی دنج انبار‌ها می‌رساند که از پایین تا سقف همه آن را بسته‌های کیف گرفته است و بوی نویی را به مشام می‌رساند. بازار کیف‌فروش‌ها یکی از دارایی‌های جذاب و رنگارنگ محله وحید است؛ اصلی‌ترین قطب تولیدی در مشهد و حتی کشور؛ هرچند در قطب بودن آن بین بازار کیف تهران و مشهد، اختلاف است.

اگر برای خرید کردن از بازار کیف‌فروش‌ها حوصله کردید و شلوغی خیابان شهیدمفتح را به جان خریدید، ضرر نمی‌کنید. بازار کیف آن‌قدر دلچسب و جذاب است که بعد از عبور از یک ترافیک سخت، کامتان را شیرین می‌کند؛ البته هنوز خیلی‌ها این خیابان را به نام دریا می‌شناسند.

«دریا» هم برای بچه‌مدرسه‌ای‌ها جذاب است و هم برای بزرگ‌ترهایشان و هر نوع کیفی در آن پیدا می‌شود؛ از چمدان سفر گرفته تا کوله‌های کوهنوردی، کیف‌های لپ‌تاپ، کیف‌های مجلسی و زنانه، کیف پول، کیف‌های چرم و.... بازار سراج‌ها که تا همین یکی‌دو سال قبل به‌خاطر کرونا خیلی از کارگرانش را از دست داد و کرکره برخی مغازه‌هایش پایین آمد، حالا جانی دوباره گرفته است.

گزارش زیر حاصل سرک کشیدن به این بازار شلوغ در زمانی است که خانواده‌ها برای فصل مدارس آماده می‌شوند.


خرید از بازار در برنامه سفر ماست

صدای قیژقیژ چرخ‌های خیاطی به ازدحام خیابان می‌چربد؛ هرچند در چهارراه اول بازار، تولیدکننده‌ها کمترند؛ مغازه‌ها حالت ویترینی و فروش دارند و بیشتر، جوان‌های پرحوصله و پرانرژی آن‌ها را می‌چرخانند، اما بازار به نفس قدیمی‌ها گرم است.‌

نمی‌دانیم دقیق چند مغازه از ابتدای خیابان فاصله دارند. شاید حدود پنج‌شش تا. خنکای مطبوع مغازه سید احمد احمدی در هوای گرم مرداد پایمان را سست می‌کند. از قدیمی‌های این راسته است. بیشتر بازاری‌ها او را می‌شناسند. مشغول فروش یک کوله‌پشتی به زائری کرمانشاهی است.

فرصت می‌شود تا قصه آشنایی حمیدرضا با این بازار را هم گوش کنیم. ماجرا به چند سال قبل برمی‌گردد و پیشنهاد یکی از اقوام نزدیک برای خرید سوغات از این بازار. همان یک‌بار کافی بود تا آن‌ها برای همیشه عاشق این بازار شوند.

حمیدرضا می‌گوید: خرید از این بازار در برنامه‌های همیشگی سفر ماست. هر سال برای بچه‌های اقوام، کیف مدرسه سوغات می‌بریم و آن‌ها را به این هدیه عادت داده‌ایم و به قوم‌وخویش خودمان، سفارش این بازار را زیاد کرده‌ایم. امسال، اما برای پیاده‌روی اربعین قصد کرده‌ایم کوله هم بخریم.

 

کار را در پاساژ حسین‌زاده شروع کردم

سید فروشنده، کوله‌ای رنگ‌به‌رنگ را می‌گذارد توی دست‌های مشتری و بعد با حوصله تمام، گوش می‌سپارد به پرسش‌های ما. می‌پرسیم آیا تابه‌حال به این موضوع فکر کرده که چرا سراغ کاری غیر از این نرفته است، همین اشاره کوچک کافی است تا مسیر پرفرازونشیب سال‌های گذشته به خاطرش بیاید.

لبخند روی لبش می‌نشیند و می‌گوید: قوم‌وخویش و فک‌وفامیلم توی همین حرفه بوده‌اند و من هم تا چشم باز کردم و دست راست و چپم را از هم تشخیص دادم، پشت چرخ نشسته بودم. از همان اول به‌نظرم شغل خوش‌آتیه‌ای بود و خدا را شکر همین‌طور بوده است.

سید مشغول گپ‌وگفت با مشتری دیگری می‌شود؛ مادر دانش‌آموزی که بین آن همه جنس، دست می‌گذارد روی کوله‌ای که صورتی‌رنگ است، اما قیمت یک‌میلیونی آن، زن را از تصمیم خرید پشیمان می‌کند. سید می‌گوید: قیمت کیف‌های مدرسه متفاوت است؛ از ۳۰۰ هزار تومان شروع می‌شود تا به قیمت‌های بیشتر.

رفت‌وآمد و گپ‌وگفت با مشتری‌ها، فرصت گفتگو با آقا سید را دائم از ما می‌گیرد. وقت که پیدا می‌کند، می‌گوید‌: دقیق یادم نیست. اما تا جایی که خاطرم هست، از سال ۱۳۶۰ به این محله آمدم. شاید دو سال، پس و پیش گفته باشم، اما تقریبا همان سال‌ها بود. آن زمان پاساژ حسین‌زاده معروف بود و کیف‌فروش‌ها داخل آن بودند. من هم مشغول کار شدم. کم‌کم بازار رونق گرفت. حالا بازار‌های زیادی در ایران و حتی خارج از آن، نیازشان را از تولیدکننده‌های این محدوده تأمین می‌کنند.

کارگاه سید سوله‌ای خارج از شهر است، اما خیلی‌ها انتهای مغازه چرخ گذشته‌اند و مشغول کار هستند. این را با گذر از یک چهارراه بازار می‌شود فهمید.

صید کیف از «دریا»

 

تأمین کیف مدارس کشور از بازار وحید

آدم دوست دارد بیشتر تماشا کند. حتی آن‌ها که بی‌خبر گذرشان به این بازار افتاده است، تا یک‌به‌یک مغازه‌ها را سرک نکشند و با سرانگشت، اجناس رنگ‌به‌رنگ و چیده‌شده پشت ویترین‌ها را لمس نکنند، دل از این خیابان نمی‌کنند.

کیف‌ها و کوله‌ها آن‌قدر تنوع دارد که بعضی مشتری‌ها به قول خودشان برای انتخاب گیج شده‌اند. تولیدکننده‌های کیف مدارس که کار را از آذر هر سال شروع می‌کنند، بکوب مشغول کار هستند. کنار برخی مغازه‌ها، کیسه‌ها آماده بارگیری است. قرار است کیف‌ها برای فروش مهرماه به شهر‌های دیگر برود.

دلهره هزینه مالیات و بیمه، تقریبا همراه همه کسبه است. دلشان نمی‌خواهد حرف بزنند و ترجیح می‌دهند سرشان توی لاک خودشان باشد و با لنز دوربین، میانه‌ای ندارند. اما برخی‌ها جسور و بی‌باک‌ترند و می‌گذارند عکاس روزنامه از هر زاویه‌ای که دوست دارد، عکس بگیرد.

حاج‌محمد غفورزاده از بازاری‌های این راسته است. او تازه از سفر کربلا آمده است. از خوش‌شانسی ماست که حاج‌محمد همراهمان می‌شود و کسبه اعتماد بیشتری برای همکاری می‌کنند.

خود حاجی کار تولید کیف را از سال ۱۳۷۰ شروع کرده است و حالا تولیدی‌های کارگاهش در شهر‌های مختلف فروش می‌رود. می‌گوید ۶۰ درصد کیف مدرسه کل کشور را همین بازار جفت‌وجور می‌کند و برخی‌ها صاحب نام و برند هستند. علاوه‌بر آن، بازار وحید یک ظرفیت گردشگری بزرگ است، اما جای یک المان برای معرفی آن خالی است.

حاج‌محمد هر جمله‌ای که می‌گوید، پشت‌بندش اضافه می‌کند که یادمان نرود از مسئولان بخواهیم المان‌ها را در ورودی‌های منطقه جانمایی کنند. او چهارراه‌به‌چهارراه همراهمان می‌آید و هرازگاهی تأکید می‌کند خوبی‌ها را که می‌نویسیم، از کاستی‌ها یادمان نرود. مهم‌تر از همه اینکه بنویسیم خیابان معروف و پرترافیک وحید، پارکینگ ندارد و این موضوع برای مشتری‌ها، کسبه و... کلافه‌کننده است.


کاش می‌شد دوباره به مدرسه برویم!

هوا بی‌اندازه گرم است، اما حس شیرینی در بازار موج می‌زند و آدم را سرحال و سرزنده می‌کند. به قول امیررضا احمدی، از گرما یادمان می‌رود. امیرآقا و همسرش داخل یکی از مغازه‌ها مشغول خرید هستند. امیرآقا اصلا یادش رفته است دوقلو‌ها را برای انتخاب و خرید کیف کلاس اولشان از آن سمت شهر به این بازار آورده است.

کوله فیروزه‌ای‌رنگی را به پشت می‌اندازد و می‌گوید: کاش می‌شد ما هم دوباره به مدرسه برویم و یکی از این کیف‌ها برایمان می‌خریدند و بعد با خنده ادامه می‌دهد: ما که این‌همه درس خواندیم، کیفی نداشتیم. نهایت خلاقیت بزرگ‌ترها، انداختن یک کش بزرگ دور کتاب‌هایمان بود، و الا باید آن‌ها را داخل کیسه می‌انداختیم و می‌رفتیم مدرسه.

 

ما یک خانواده بزرگ هستیم

بین ردیف کوله‌های رنگ‌به‌رنگ، مرد مشکی‌پوشی از دور پیداست. جان‌محمدطیبی عمری در این حرفه ریش، سفید و به این کاروبار عادت کرده است. دو لیوان بزرگ چای را می‌دهد دست پسرهایش که سنگر کار را محکم حفظ کرده‌اند و تعریف می‌کند: کیف‌دوزی را از مغازه کوچکی در پیچ تلگرد شروع کردم. بعد‌ها دیدم تولیدکننده‌ها و فروشنده‌ها اینجا جمع هستند و همین بهانه‌ای شد تا من هم به جمع کوچک آن‌ها بپیوندم و حالا بین یک خانواده بزرگ هستم.

جان‌محمد می‌گوید: اوایل، بیشتر کیف مدرسه و مسافرتی درست می‌کردیم. هروقت می‌نشستم پشت چرخ، به یاد اشتیاق بچه‌مدرسه‌ای‌ها برای بازوبسته کردن آن‌ها می‌افتادم؛ به همین دلیل همیشه برای تولید یک کار تروتمیز وسواس داشتم. آن‌وقت‌ها تنوع کم بود، اما حالا تا دلتان بخواهد، مدل و رنگ است.

 

تولید در کرج، فروش در مشهد

خیلی‌ها کارشان را یک‌نفره شروع کرده‌اند، اما بعد‌ها تبدیل به یک گروه خلاق و دوستانه شده‌اند و حسابی به کارآفرین بودنشان می‌نازند. بعضی‌ها سرمایه‌ای نداشتند و با هیچ شروع کرده‌اند و برخی هم به‌خاطر تغییر شغل، سراغ این کار آمده‌اند و با دوخت‌های ساده مثل کیف پول شروع کرده‌اند. بعد‌ها تکنیک‌های برش و دوخت را یاد گرفته‌اند و کارشان رونق گرفته و درآمدشان زیاد شده است. برخی‌ها هم در بازار، مغازه‌شان به فروش یک کالای ویژه اختصاص دارد.

مثل محمد انصاری که در کار تولید و فروش چرم است. چرم جزو پرطرفدارترین و شیک‌ترین محصولات است. کنار انواع کیف و کمربند، تابلو‌ها و جاسوئیچی‌های ساخته‌شده از چرم هم در مغازه به‌چشم می‌آید.

محمدآقا می‌گوید: تولیدات دست‌ساز چرمی به‌سبب تنوع، پرستیژ و زیبایی، طرفداران و علاقه‌مندان خود را دارد و سپس ادامه می‌دهد: چرم قابلیت ویژه‌ای برای تبدیل شدن به اجناس مختلف دارد؛ البته ما کارگاهمان کرج است و اینجا فروش خوبی داریم. او با توضیحات بیشتر ما را تا دم در بدرقه می‌کند؛ چرم به سه دسته طبیعی، مصنوعی و ترکیبی تقسیم می‌شود. ۹۰ درصد از تولیدات ما از چرم گاو است، اما از چرم بز هم استفاده می‌کنیم.

 

محصول باید به‌روز باشد

کنار هم بودن، رابطه ناگسستنی و پایداری بین مغازه‌دار‌های این محدوده ایجاد کرده است، با این‌همه دلیل نمی‌شود باهم رقابت نکنند. هرکدام به‌دنبال طرح‌ها و ایده‌های عامه‌پسند هستند.

مصطفی یامی، یکی دیگر از فروشنده‌هاست که می‌گوید: در فضای مجازی کار‌ها را برای تولید محصولات جدید دنبال می‌کنیم. برخی‌اوقات لازم می‌شود از مدل‌های خوب خارجی الگو برداریم؛ نه اینکه کاملا طرح را کپی کنیم، بلکه به این شکل که قسمت‌هایی به محصول اضافه یا کم می‌کنیم. ازآنجاکه با مشتری ارتباط مستقیم داریم، سلیقه و ذائقه هرطیف را می‌شناسیم و می‌دانیم اصل اول این است که محصول به‌روز باشد.

مغازه‌های خام‌فروشی

کیف‌دوز‌ها مواد اولیه‌شان را از همین بازار تهیه می‌کنند، گاه هم از بولوارامت در نزدیکی بازار وحید. مغازه‌های خام‌فروشی و خرج‌کار طویل‌تر است. تنوع و نوع مواد زیاد است. انواع فوم و لایی و زیپ و سرزیپ، حلقه، دکمه و قفل کیف و... که برای انواع کیف کمری، مدرسه و‌... کاربرد دارد. تولیدات این کارگاه‌ها هم از شهر‌های مختلف جفت‌وجور می‌شود؛ مثل اصفهان، تهران، تبریز و‌....

 

گمنامی بازار کیف‌فروش‌ها

سید یدالله، حاج‌علی‌اصغر، سیدمصطفی شهابی و دیگر تولیدکنندگان این راسته می‌گویند برای معرفی این بازار، کار تبلیغی انجام نشده است و تولیدکنندگان کیف، فراموش شده‌اند. باید در مبادی ورودی شهر برای آن‌ها تبلیغ شود و علاوه‌بر این، رسانه‌ها برایشان تبلیغ کنند و آن‌ها را از گمنامی نجات دهند.


رسیدن فصل مزد

حاج‌محمد هنوز هم همراهمان است. تک‌تک مغازه‌هایی را که کارگاه دارد، نشانمان می‌دهد؛ همان‌هایی که کارگرانش، چند ماه گرما و سرما را تحمل کرده و عرق ریخته‌اند تا تولیداتشان را برای این فصل آماده کنند. حاجی می‌گوید: فروش کلی به شهر‌ها و شهرستان‌ها شروع شده است و خانواده‌ها هم کار خرید را شروع کرده‌اند. گرمی بازار ما کیف‌فروش‌ها، در فصل مدرسه‌ها و نوروز است. خدا کند کارگر‌ها مزد عرقی را که می‌ریزند، بگیرند!

 

صید کیف از «دریا»

 

قطب فروش در مشهد

سیدمحمد موسوی، رئیس اتحادیه صنف سراجان است که از سال ۱۳۵۰ پا گرفته است و در ابتدا اتحادیه شامل کیف و کفش‌فروش‌ها بوده است. موسوی می‌گوید: از سال ۱۳۶۲ اتحادیه سراجان با چادردوزان یکی شده است و از سال ۱۳۷۲ دوباره از چادردوزان جدا شده‌است.

به‌گفته او، کیف‌دوزی در این خیابان بیش از سه دهه قدمت دارد و در ابتدای امر شامل ده‌دوازده واحد تولیدی در پاساژ حسین‌زاده می‌شده و به‌تدریج تعداد آن‌ها اضافه شده است. درحا‌ل‌حاضر ۱۲۰۰ عضو را شامل می‌شود که پانصد عضو آن تولیدی هستند و بقیه کار فروش و خدمات را انجام می‌دهند.

موسوی این نکته را هم یادآوری می‌کند که ۶۵ درصد تولیدکنندگان و فروشندگان، در خیابان وحید و شهید حسینی‌محراب مستقر هستند و این بازار در مشهد، قطب فروش کیف و کفش است و حتی تولیدات بازار به تهران هم فرستاده می‌شود؛ البته بین این دو شهر خیلی مشخص نیست کدام‌یک حرف اول را می‌زند.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44